جام جهانی شنای چشمهایت
سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۳ ب.ظ
در بندرِ بادگیرِ موهایت،
لابلایِ موج های فیروزهایِ دامنِ چین چینت،
تمامِ رویاهایم،
دمپای شلوارشان را بالا زده،
با شور و شوقِ کودکانه،
دوان دوان به سمتِ دریای وجودت روانه شدند؛
و من خیره به ژرفایِ جذابِ چشمهایت،
فراموش میکنم هنوز به رویاهایم شنا نیاموختهام؛
زل زدهام به غرق شدنِ رویاهایم و یک چیز به ذهنم خطور میکند که راست گفتهاند:
هیچ کار خدا بی حکمت نیست!
حکمتِ ناتوانیِ رویاهایم در شنا، حل شدنشان در تعبیرِ رویای بیداری هایم بود.
و خوب که از خلسهی تعبیر رویایت بیرون میآیم میفهمم، من خودم هم شنا بلد نیستم...
+ به دعوت از حوا خانم
++ عادت ندارم با خودم کسی ر ببرم مهمانی :)) فلذا کسی دعوت نیست. خودم هم افطاری بهم نرسید تازه!
- ۹۷/۰۳/۲۲