منِ دلواپس
قضیه رو سخت و پیچیده نکنیم. همه چی از خودِ ما مردم شروع میشه.
از ماست که بر ماست. ما مردم بودیم که احمدی نژاد رو آوردیم سرکار. و مجددا خودِ ما مردم بودیم که روحانی رو آوردیم سرکار! ولی اینجا یه تفاوتی بینِ انتخابِ احمدی نژاد و روحانی وجود داره. احمدی نژاد رو آوردیم و 4 سال ابتدایی تا حدود زیادی همه چی خوب و اوکی بود و همه هم راضی تا حدودی. 4 سال دوم ولی قضیه فرق کرد. ورقِ خیلی اتفاقات برگشت. تورم و رکود و بیکاری و دلار و فقر و ارزش پول ملی و قهرِ چند روزه از کارِ احمدی نژاد و واستادنش جلو رهبری و قضیه ی مشایی و اختلاس ها و دزدی ها و دکل ها و ... این قبیل مسائل پیش اومد که خونِ ملت رو به جوش آورد. انتخابات 92 شد. جناب آقای روحانی تا آخرین لحظات کمترین شانسِ پیروزی رو بینِ نامزد های ریاست جمهوری داشتن. البته تا قبل از انتشارِ عکس های تبلیغاتیش در کنار آقایان خاتمی و مرحوم رفسنجانی. حمایتِ این دو بزرگوار بطورِ کلی ورق رو برگرداند! جناب روحانی با کلی شعار و وعده های خوب رئیس جمهور شد. مردم اون رو رئیس جمهور کردن. خودِ ما مردم! 4 سال گذشت. هیچی به هیچی! البته هیچی که انصاف نیست. ما برجام رو داشتیم و کلی آمارِ کاغذی که وضع اقتصاد مملکت رو خوب و رو به رشد نشون میداد. برجام که تکلیفش روشنه. یعنی بود؛ حتی از قبل از توافق! نتیجه ی اعتماد به آمریکا و دار و دسته ش شد دبه کردن های پشتِ سرِ هم آمریکا و اعمال تحریم های بیشتر و وقاحتی که روز به روز بیشتر میشد. آمار های کاغذی از وضع اقتصادی مملکت هم هیچ تناسبی با جیب و سفره ی مردم نداشت و نداره. 4 سال گذشت. به شکلِ : برجام + همه چی تقصیرِ احمدی نژاده. دوستان معتقد بودن تپه ای نبوده که احمدی نژاد موفق به قهوه ای کردنش نشده باشه و ما تو این مدت 4 سال فقط درگیر پاکسازی های تپه های متعدد قهوه ای شده ی احمدی نژاد بودیم. بیاید به ما رأی بدید تا مسیر رو نیمه کاره رها نکنیم. رفیق نیمه راه نباشید. اهدافِ ما بلند مدت و 8 ساله س. جونِ عمه ت بیا رأی بده باقیِ کارهای نیمه کاره رو تمام کنیم. ملت بلاتکلیف بودن که اعتمادِ دوباره کنن یا نه! که جناب خاتمی خیلی شیک و اتو کشیده اومد جلو دوربین و حماسه ی تَکرار رو خلق کرد و ملتی رو از سردرگمی نجات داد. جایی نبود که شما تَکرار رو نبینی و نشنوی! همه با هم قصد داشتن تَکرار کنن. برای آزادی و رفاه و آسایش و امنیت و همه چی. برای ایرانی که قرار بود آرمانکشور خیلی ها شه! سلبریتی ها هم همراه شدند و پشتِ سرِ هم تَکرار کردن و مردم رو دعوت به تَکرار کردن. دوستانِ بیانی هم در وبلاگ های خودشون و دیگران در حمایت از روحانی و تخریبِ رقبا درحالِ گسستاندنِ خودشون امثالِ بنده بودن. جناب روحانی هم به همراه دوستانش بقیه رو از فردای جنگ زده و ویران شده و دیوار کشی شده و زنان مملکت در قفس اسیر شده و همه گرسنه و فقیر و بدبخت شده میترسوندن که ای ملتِ ایران! من اینا رو می شناسم! اینا اگه بیان جنگ و خون و خونریزی راه میفته. آمریکا و اسرائیل و عربستان حمله میکنند اصن. اینا اگه بیان وسط پیاده رو ها رو هم دیوار میکشن. زن ها رو زندانی میکنن تو خونه. همه از فقر و گرسنگی میمیریم. بیاید به ما رأی بدید. امنیت و آرامش را با ما تجربه کنید. آزادی و حقوق شهروندی رو از ما بخواید. حقوق زنان رو تأمین و وزیر زن میاریم تو کابینه حتی. حصر تمام میشه و قهرمانانِ ملیِ در حصر آزاد میشن به جانِ مادرم. فقر و گرسنگی و معقوله ی کودکان کار کاملا رفع خواهد شد و هیچ ایرانی ای سر گرسنه بر بالین نخواهد گذاشت! چنان رونقی به اقتصاد و وضع مالی مملکت و مردم بدیم که هیچ نیازی به یارانه نداشته باشن دیگه. و کلی شعار دلگرم کننده ی دیگه که اگه توسط رقیب داده میشد پوپولیسم محسوب میشد. مردم دلگرم شدن و تَکرار کردن. همگام و همراه با سلبریتی های اتو کشیده و خوشگل و شیک. همه چی اوکی بود و همه جا جشن برپا بود و شیرینی و شکلات و شربت و رقص و پایکوبی که ما تَکرار کردیم. آب ها که از آسیاب افتاد، کم کم یه سری اتفاقات افتاد. چیزی هایی که دولت از ابتدا بهشون مینازید و واسه بستن دهن منتقدین ازشون استفاده میکرد سقوط کردن. دلار به سمتِ 4200 تومن پرواز کرد. برجام کلأ پوکید و تحریم های دارویی مجددا راه اندازی شدن و داروهای یه سری از بیماری های خاص تحریم شدند. همون داروهایی که پدربزرگ مادربزرگ های 90 درصد تَکرار کنندگان نیاز حیاتی بهشون داشتن و فقط به واسطه ی برجام گیرشون میومد. وضع بیکاری و فقر حل نشد. سفره ی مردم پهن تر و جیبشان گشاد تر نشد! درصد زیادی از مردم بدون یارانه زندگیشون اداره نمیشد! اختلاس ها و دزدی های زمان احمدی نژاد هم که خیلی وقته تو دولت روحانی تَکرار میشد. بحثِ وجود جاسوس تو گروه مذاکره کننده ی هسته ای و برجام مطرح شد. خبری از وزیر زن نشد! بحثِ فساد مالیِ برادر رئیس جمهور مطرح شد. گرانی ها ادامه داشتن که بودجه ی سال 97 شد نقل همه ی بحث های تاکسی طور. هرکی یه اعتراضی داشت. هزینه های سرسام آور نهاد های دینی و مذهبی و هزینه ی برگزاری مراسم رحلت امام خمینی و اداره ی سایتش و افزایش قیمتِ حامل های انرژی و افزایش بیش از سه برابری عوارض خروج از کشور و قطعِ یارانه ی حدود بیست میلیون نفر و باقی مسائلی که صدای همه رو در آورد. مخصوصأ سلبریتی های اتو کشیده و خوشگل و شیک که تا قبل از قضیه ی عوارض خروج از کشور ککشون هم نمیگزید، ناگهان شروع به ابراز پشیمانی از حمایت و رأی دادن به روحانی کردن. به عبارتی دیگر از تَکرار خودشون پشیمان شدن. ولی خب فایده ای نداشت و دلیل این ندامت هم کاملأ مشخص بود. وضع ادامه داشت و احتمال افزایش قیمت بنزین تا سقف 2000 تومن و گرانیِ بی سابقه ی تخم مرغ هم به قضایا اضافه شد. اینجا یه اتفاقی افتاد. حدود 4 ماه از شروع به کار دولت یازدهم میگذشت و خبری از تغییراتِ ملموس نبود. ملتی که با کلی دلگرمی و امید به روحانی رأی داده بودن روز به روز دلسرد تر شدن. روحانی ای که قرار بود عملیات پاکسازی تپه های ویران شده توسط احمدی نژاد رو آباد کنه، در طیِ فقط 4 ماه از شروع به کار دولت جدیدش، تپه ای نبود که مزین به رنگِ قهوه ای نکرده باشدش! مردم و رسانه ها شاکی شدن. مردم دلگرمی هاشون رو میخواستن. حقشون رو میخواستن. چیزایی که علنأ بهشون وعده داده شده بود و خبری از عمل بهشون نبود. مدام هم دولت مردان از بهبود وضعیت اقتصادی و رکورد شکنی در کاهش تورم میگفتن. ولی این رکورد شکنی ها فقط روی کاغذ بود! دولتمردان بینِ مردم نبودن و نیستن تا بفهمن وضعیتِ جیب و سفره ی مردم چجوریه! دولتمردان ما با کفش وارد چادرِ مردمِ زلزله زده و آواره میشن و از سان روفِ ماشین و در محاصره ی نیروهای امنیتی با مردم در ارتباطن. مسئولین ما حتی قیمتِ مایحتاج ضروری مردم رو هم نمیدونن. همه ی اینا باعث شد مردمِ گله مند طاقتشون تموم شه و بیان بیرون تا شاید صدای اعتراضشون به گرانی و بیکاری و فقر و گرسنگی به گوش مسئولین برسه. مردم حقشون رو میخواستن و این در جهان کاملأ طبیعیه که واسه احقاق حقشون بیان تظاهرات کنن و به وضع موجود معترض باشن. همه چی داشت اصولی و طبق قانون پیش میرفت تا یه سری شعار ها به گوش رسید. شعار هایی که بویِ فتنه ی 88 رو میدادن. شعارهایی که ضدِ نظام و اسلام و رهبری بودن. اینجا چندتا مسئله ی مهم پیش اومد. تعداد افرادی که این مدل شعار های رادیکال و ساختار شکن رو میدادن در مقایسه با افرادی که گله مندِ وضعیتِ اقتصاد و رفاه و وعده های داده شده توسط دولت بودن، اصلأ به چشم نمیومد. قابل مقایسه نبودن. ولی چیزی که جالب بود بازتابِ چند برابری تصاویر و شعار های این افراد در رسانه های ضد نظام و اسلام و کشور بود. کانال های تلگرامی ای که فقط شعار های افراد کم جمعیت ساختار شکن رو نشر میداد و مردم رو دعوت به تجمع علیه نظام و اسلام میکرد. صدا سیما هم طبق معمول خفه خون گرفته بود و میدون رو سپرده بود به کانال ها و شبکه های ضد نظام که از این حفره ی خبری و اطلاعاتیِ صدا سیما استفاده و دنبال کننده هاشون رو چند برابر کنن. لحظه به لحظه لجن پراکنی های این رسانه ها و دروغ ها و شایعات شون بیشتر میشد. لحظه به لحظه شدتِ تحریک کردن مردم به اقدام های شدید و فیزیکی و نظامی علیه نظام توسط این رسانه ها بیشتر میشد و صدا سیما همچنان خفه خون گرفت. تا جایی که ساختار شکنی ها به تخریب اموال عمومی و خصوصی رسید. درست مثلِ فتنه ی 88، با شدت کمتری. بخوام کلامِ آخر رو بگم میشه اینکه یه عده بی شرف و ترسو، که دغدغه شون براندازی نظام و اسلام و بی بند و باری های اخلاقی ک سیاسی و عقده گشایی هایی شخصیه، خودشون رو قاطیِ مردمی کردن که دغدغه شون گرانی و بیکاری و فقر و اموراتِ زندگی عادیه. این حروم لقمه هایی که با تخریب اموال عمومی و خصوصی و شعار های ضد نظام و اسلام سعی در برهم زدن آرامش و امنیت مردم عادی دارن، همون حرومزاده هایی هستند که تو 88 سیصد و بیست و چهار هزار میلیارد تومن به مملکت خسارت وارد کردن و آرامش و امنیت رو از مردم بی گناه گرفتن و تو عاشورای حسینی هم به مقدسات مردم توهین کردن و ذاتِ کثیفشون رو نشون دادن. این افرادی که الآن دور برداشتن بدونن، این مردم همون مردمِ 9 دیِ 88 هستن. بخوان پاشون رو از گلیمشمون دراز تر کنن و به این بردگی و نوکری و پارس کردن برای یه تیکه استخون از طرف عربستان و آمریکا و منافقین و مجاهدین و سلطنت طلب ها ادامه بدن، مثل 9 دِی 88، جوری از مردم تو دهنی بخورن که توانِ ایستادنِ دوباره نداشته باشن!
* یادمه زمانِ انتخابات به بنده و امثالِ بنده که به وضع موجود معترض بودیم میگفتن دلواپس! بله دوستان! من دلواپسِ همین روزها و اوضاع بودم و شما توهمِ تَکرار رویایی داشتید! حالا شما هی تَکرار کنید!
- ۹۶/۱۰/۱۰