Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

خشونت علیه خرس ها را متوقف کنید

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ب.ظ

بنامِ خداوندِ خالقِ خرس های گریزلی! 

حال که این کلمات را بسانِ تار و پود هایی غمگین، بهم میبافم، تکه ای میکادوی عسلی در دهان دارم که نمیدانم چرا به حدِ کافی شیرین نیست؛ پس خدا لعنت کند روباهِ پیر را که معلوم نیست دوباره چه کوفتی را قاطیِ این میکادو ها کرده که برایش ارزان تر تمام شود. فقط امیدوارم همچون دفعه ی قبل عصاره ی پِهِنِ گوزنِ سوئیسی را به خوردِ میکادو نداده باشد که اگر چنین کرده باشد، دیهانش را سفره خواهم کرد. بگذریم. بگذارید به بافندگیِ درد هایم ادامه دهم که این دل توانِ حملِ این حجم از درد و غم را ندارد. دوستانم! عزیزانم! فرقی ندارد در کدام نقطه از این کره ی زمینِ نفرین شده به سر میبرید؛ شاید در جنگل های آمازون در حالِ شکارِ ماهی باشید و شاید هم در جنگل های روسیه به دنبالِ پناهگاهی گرم و نرم برای فرار از سرما، شاید هم در آلاسکا درحالِ گاز زدن به بستنیِ طلابِ عسلی و حتی شاید در منطقه ی کارپت، مشغولِ امضا دادن و سلفی گرفتن با طرفدارانتان، مهم نیست کجا هستید و چه میکنید، مهم این است قلبِ یک ملت، به وسعتِ دویست هزار رأس با دیدنِ این تصویر ریش ریش شد و به دردی عمیق مبتلا گشت. عزیزانِ دلِ سناتور! هم من و هم همه ی شما صد و نود و نه هزار رأس خوب میدانیم در این جهانِ بزرگ و شلوغ، ما در اقلیت به سر میبریم، و این اقلیت همواره با ظلم و ستم هایی همراه بوده است که باعثِ اتحادِ بیشترمان شده. من میدانم که اخلاق و انسانیت، سال هاست از جامعه ی جهانیِ بشری رخت بر بسته و این اجتماعِ هشت میلیاردی، مدت هاست دیگر بوی انسانیت نمیدهد؛ بوی پیتزا میدهد، بوی کله پاچه، بوی سیر و پیاز، بوی پول و خون! آن هم درست زمانی که این بشرِ دو پا شروع به برده داریِ حیوانات در سیرک ها و باغِ وحش ها کرد. با اولی فکر کردن که ما خرس ها را به سخره گرفتن و خندیدن و قهقهه زدن، ولی یادشان باشد که خودشان مسخره ان! موجوداتِ تک بعدیِ دو پایِ دیکتاتور! با دومی هم نشان دادن اندک انسانیت و اخلاقشان هم بر بادِ فنا رفته و حیوانات را بنده و ابزارِ تفریحاتِ مضحک و خنده دارِ خودشان کرده اند. لعنتی های خنده دار. دوستانم! پاره های تنِ پشمالوی تِد! میدانم تعدادِ زیادی از شما جانان، پس از دیدنِ آن تصویرِ فاجعه انگیز، لباسِ رزم بر تن کرده، بند های پوتین بسته و عزمِ رزم با این موجوداتِ ظالم و بی اخلاق را کرده اید؛ ولی پنجول نگه دارید. مثلِ همیشه به این سناتورِ حقیر که قصدِ خدمت به شما پشمالو ها را دارد، اعتماد کنید و به توصیه ام گوش فرا دهید که رستگاری در آن است. عزیزانم! هانی هایم! میدانم که احساساتِ لطیف و شیشه ایتان ترک برداشته. میدانم که غرور و عزتتان خدشه برداشته؛  ولی جنگ و نبرد با این موجودِ بی رحم و وحشی که حتی به کودکِ چند ماهه هم رحم نمیکند، کاری است بس بیهوده و پشمک طور. این دو پاهای وحشی را به حالِ خودشان رها کنیم، نصفشان بر اثرِ گرسنگی و سو هاضمه خواهند مرد، نصفِ دیگر هم یا بر اثرِ پرخوری و زیاده روی خواهند تِرکید، یا بر اثرِ جنگ و بمب بارانِ هسته ای خواهند پوکید! این موجوداتِ دوپا که ادعای بهره‌مندی از قوه ی عقل و اندیشه و منطقشان لایه ی اوزون را جِر داده است، اگر عقل و منطق  و اندیشه سرشان بود، با خودشان کنار می آمدند که این آمارِ وحشتناکِ جنگ و خونریزی و گرسنگی و فقر و تجاوز و هزار کوفت و زهرِ مار دیگر که فقط از عهده ی همین موجوداتِ به اصطلاح عاقل و متمدن برمی آید، بوجود نیاید! این ها را به حالِ خودشان رها کنید دوستان! بغض و کینه هایتان را در دندان ها و پنجول هایتان جمع کنید و مقاومت کنید که آینده ی این کره ی خاکی، از آنِ ما حیوانات است! روزی که انسان ها خودشان، خودشان را کشته اند و ما میمانیم و پانصد و ده میلیون متر مکعب وسعتِ کره ی زمین! آن روزِ موعود دور نیست! نگاهی به اوضاعِ جهانِ انسان ها بیندازید تا متوجه شوید چقدر به آن نزدیکیم! پس هرجا که هستید بمانید و زندگی کنید؛ عسل هایتان را بخورید و کامتان را شیرین نگه دارید، ماهی شکار کنید که فصلش رسیده؛ پیاز را خودتان از جنگل ها بچینید و اقتصاد مقاومتی را زنده نگه دارید که قیمتِ پیاز کمر شکن است! تنِ ماهی ها را هم نریزید توی عسل ها! حالتِ تهوع بهتان دست میدهد! من امتحان کردم، ولی شما نکنید جانِ شوهر عمه هایتان! ولی گمان نکنید آن پیرمردِ پشمک معابِ کلاه حصیریِ داغان را به حالِ خود رها خواهم کرد! سپرده ام سفره اش کنند و بر رویش شام دهند! و اینکه فکر نکنید من بیکار می ایستم! به زودی لایحه ی تاریخی ای مبنی بر مبارزه با خشونت علیه خرس ها را در صحنِ علنیِ سِنا مطرح خواهم کرد تا دیگر شاهدِ این دست بی احترامی ها و توهین های قلب جریحه دار کن نباشیم.

دوستدارِ همیشگیِ شما، سناتور تِدِ کبیر - [ شامگاهِ دهمِ ذی القعده ی 1438 - سومِ اوتِ 2017 - دوازدهم مرداد 1396 ]

  • ۹۶/۰۵/۱۲
  • Neo Ted

نظرات (۱۷)

:))))))
کمی خندیدیم.
پاسخ:
خاع
:|
خب نمی‌خندیم.
پاسخ:
:)))
اینبار ما میخندیم
  • آقای سر به هوا
  • دم طرف گرم
    ضربه سختی بر پیکر شما عسل خورها زد
    پاسخ:
    :|
    به امید آزادی همه خرسا 
    عسل خوراش 
    ماهی خوراش 
    آقا خرس گریزلی 

    پاسخ:
    بح بح و چح چح
    این " کبیر " رو جدیدا اضافه نمودید؟😅
    پاسخ:
    به تازگی به کبیر بودنم هم پی بردم 😂✌
  • علیـــ ـرضـا
  • کسی اصلا جرات میکنه به خرس گریزلی چپ نگاه کنه !؟ :|
    پاسخ:
    عکس ر ندیدی مگر؟ :#
    خدایی خرسم باشید خرس عجیب غریبی هستید سری پیش عصاره ی !!! گوزن به خوردتون دادن دوباره امتحان میکنید عایا؟ یا للعجب!!!
    جنگل های آمازون و شکار ماهی؟ سناتور باشید و جواب سوالای فنی ما رو بدید لطفاً.

    بستنی طلاب عسلی:))) کار پشمک طور چه صیغه ایه؟

    چشم شوهر عمه تون رو دور دیدید دیگ. اصلاً خرسی ک عسل و تن ماهی رو باهم بخوره حقشه که پشمک سانی بیاد و اون بلا رو سرش بیاره والا :دی

    دیدم دوستان ادیب نیستن گفتم فرصت رو مغتنم شمرده و چندتا املا رو یادآوری کنم: اولی فکر کردند، دومی نشان دادند، مضحک، پشمک مآب و ذیقعده... خودتون حساب کنید چند میشید دیگه با تشکر
    پاسخ:
    دفعه پیش توبیخش کردن خا :|

    بله! ماهی :))

    کار بیهوده!

    :)))

    جدی؟! درست مکنم :)))
    عه جدی؟
    چه جلب😂😉
    پاسخ:
    :))
    دلم به حال خرس ها سوخت:((
    پاسخ:
    حق داره
    هیچ وقت از باغ وحش خوشم نیومد! :/
    بنده خداها همشون افسردن :( شیره که اصن انگار نه انگار سلطانه. دراز کشیده رو زمین و بعضی وقتا به زور لای چشماشو باز میکنه و سرشو یه کم میاره بالا با چهار انگشتش یالای چونشو می خارونه و دوباره خوشو رها میکنه.
    میمونه که بیخیال وایستاده و با تمام تاسف زل زده به چشمای آدما :( و بعضی وقتا هم میره رو سر سره  و سر میخوره و مثلا یه حالی عوض میکنه  :(
    خرسه هم دراز کشیده زمین پاهاشو گرفته بالا قِل میخوره اینور قِل میخوره اونور :(
    (با دستمال کاغذیِ تِنو اشکهایش را پاک میکند و با دلی رنجور لیوان شیر عسل را که چندی پیش پیچانده بود را می نوشد)
    پاسخ:
    هییییع
    والا حرفای تو مسخره تر به نظر میاد تا اون کتابی که گفتی توی پست قبل.
    اون باز خاطره و دلنوشته به حساب میاد اما این پستت فقط اراجیف فانتزی!
    یعنی تو به خودت و قناد و... حیوان دای که هیچ،بلکه هیچگونه وجه شباهت بین نه خودت با یه خرس وجود داره(چون تو لاغری و خرس پَت و پهن، و نه شباهتی بین روباه و هر قناد وجود داره.یعنی تو صنف قنادان رو روباه تلقی کردی.چی بگم؟!بالاخره انتشار انتشاره.دی.
    به هر حال خوش باشی با فانتزی های خودت.

    راستی یه بار با مادرم داشتیم می رفتیم و یه پسره موهاشو همه جاشو کچل کرده بود و فقط دقیقا جلوی سرش بالای پیشونی یه تیکه گذاشته بود و شلوارش هم از اون جیب زیاد دارا بود و خلاصه ظاهری تابلویی داشت و مادرم گفت خجالت نمیکشه با این وضع

    گفتم مامان بذار هر کی هر جور دوست داره زندگی کنه بیاید به هم گیر ندیم سلب آرامش نکنیم.خودت خوشت میاد کسی بیاد بهت گیر بده؟ انصاف داشته باشیم.

    شما هم اگه از اینکه من گیر دادم به این مطلبت ناراحت شدی بدون دیگران هم ناراحت میشن.پس زیاد به هم گیر ندیم تا وقتی اون قدر قضیه مهمی پیش نیومده.
    ببخشید خداحافظ
    پاسخ:
    تو خوب میشی
    اینو خوب میدونم
    تا حالا به خرس به عنوان یه حیوان خونگی نگاه نکرده‌بودم! جالبه!

    عکس ِ کنار هم قشنگه.
    پاسخ:
    جالب نیست! درد داره :#

    خیلی
    حیف...کاش شما انسان بودید و همینطور با عزت از انسان‌های بی‌گناه [عصبی نشوید تد. منظورم بتینا و از این دسته افراده] دفاع می‌کردید.
    پاسخ:
    نشد دیگه
    قسمت نبود :))
    حالا گریه نکنید!
    روحِ بنیتا در گور لرزید! o_O
    منظورم بنیتا بود! :D

    گریه چیه عاقا؟! الان تیغ روی شاه رگمه! 
    پاسخ:
    وای وای :))

    بزن خانم! بزن خودتو خلاص کن :))))
  • زِدْ عِِـچْ آرْ …
  • هر کاری کردم خندم نگرفت
    بیشتر به فاجعه ای که در حالِ رخ دادنِ پی بردم
    خوش به حالِ شما خرسا
    :(
    پاسخ:
    واقعأ هم یه سری جاهاش تلخ بود


    عالی بود :)
    پاره های تن پشمالوی تد :)))))))
    پاسخ:
    قابل نداشت
    :))
  • مریــــ ـــــم
  • همش اون صحنه از فیلم ارباب حلقه ها میومد تو ذهنم که اون یارو(اسمش یام نی :دی)فکرکنم یکی از همون فرمانده های سایرون بود رفته بود بالای یه صخره و با یه صدای وحشتناک بم که یه چشم بیشتر نداشت فکرکنم ،داشت برای یه جماعت وحشی و خونخوار و نیزه و تبر به دست شکوائبه مبخوند
    :|
    چرا؟
    پاسخ:
    واقعأ چراع؟! :# :)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی