Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

تِد و باندِ مخوفِ گانگستر طورش!

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ب.ظ

در راستای افقیِ این پست میرسیم به یکی دیگه از شاهکار های دوره تحصیلیِ بنده! مربوط میشه به کلاسِ سومِ ابتدایی!

خب همه ی کسایی که من رو از ابتدا میشناسن میدونن از سومِ ابتدایی به بعد دوره ی جاهلیتِ مرکبِ من شروع شد! نه که قبلش جاهل نبوده باشما! جاهل بودم، ولی نه در این حجم و ابعاد! به واسطه ی قدِ بلندی که داشتم [عینک رِیبن اصن] جز سه تا خفنِ کلاس محسوب میشدم! بعد همین موضوع باعث بوجود اومدنِ تنش و فعالیت های تحریک آمیز از سوی دوتا از خفن های کلاس میشد که یکیش مجددأ من بودم! یکی از خفن های کلاس از آپشن های خفنیت فقط قدش رو داشت شِفت [تو مایه های داغانِ خودمون، فقط نسخه ی عیدِ نوروزشه]. بخاطر همین فقط من و اون یکی دیگه فعالیت های تنش آمیز انجام میدادیم. واسه راحتیِ کار یه اسم واسه اون خفنِ میذاریم! قاسم داغان! قاسم داغان از لحاظ قد از من کوتاه تر بود یه خورده ولی چاق تر! یه مدت از تنش های درون کلاسی گذشت و چند باری درگیری لفظی داشتیم که مسالمت آمیز به اتمام رسید! این تنش های درون کلاسی ادامه داشت تا به خارج از چارچوبِ کلاس کشیده شد و ما تنش ها رو در خارج از کلاس و در حیاط مدرسه ادامه دادیم! اکثرأ هم در زنگِ ورزش و وسطِ فوتبال [زنگِ ورزش خودش یه پستِ مستقل میطلبه که یه روزی در راستای همین پست ها مینویسمش]. تنش های لفظی و فعالیت های تحریک آمیزِ ما دوتا ادامه داشت تا به این نتیجه رسیدیم نح! مدرسه و چارچوب و قوانینش بسانِ قوانین و قطعنامه های سازمان حقوق بشر دست و بالمون رو بسته و باید تنش و درگیری رو به خارج از مرزهای مدرسه و به دور از چشم های دیدبانِ حقوق بشر که همون ناظمِ مدرسه باشه بکشیم! البته آنتن و دیش و ست آپ باکس هم زیاد داشتیم تو کلاس که خب حضورِ این موجوداتِ پاچه دوست هم بی تأثیر نبود در تغییر میدانِ نبرد! 

خارج شدن از مدرسه، نوعِ جدیدی از تنش و درگیری ها رو در بر داشت! از تنش های تک به تک خسته شده بودیم و تکراری و بی هیجان شده بود و اون حس و حالِ خفن طوری مان را ارضا نمینمود! در همین راستا و جریان، اقدام به جذبِ نوچه و یارگیری کردیم تا باند سازیِ خودمون رو داشته باشیم! دو تا باند با ریاستِ دوتا خفنِ بلند قامت! باند هامون هم کاملأ مساوی بود از نظر تعداد! هر کدوم هفت یا هشت نفر! این باند سازی فصلِ جدیدی بود در درگیری و تنش هامون! تنش ها از حالتِ لفظی به حالتِ خیلی فیزیکی تغییر کردن! هر چند روز یه بار که مشکلی بینِ من و قاسم داغان پیش میومد، اون دیالوگِ معروفی که پسرا خوب درک میکنن چی میگم یعنی: زنگِ آخر فلان جا واستا. بعد طرفِ مقابل یه پوزخندِ خفن طور میزد و میگفت میبینمت!

زنگِ آخر که میخورد دوتا باند با یه حالتِ جومونگ طور روبرو هم وامیستادیم و با یه مدلِ گانگستر طور که تو فیلما دیدید حتمأ، تو چشمِ هم زل میزدن و منتظرِ فرمانِ رئیس باند بودن که خب یکیش من بودم [مجددأ همون عینک ریبن] چند ثانیه با همون حالتِ گنگستر طور نگاه میکردیم همو تا بطور همزمان من و قاسم داغان بسانِ جومونگ یه فریادِ کانگاکارااااااا طور میزدیم و مثلِ بربرها به جان هم میفتادیم و مشکل رو حل میکردیم! گورِ بابای دیده بانِ حقوق بشر و ابراز نگرانی نمودن های بانک کی مون و دوستان ;))) ما از این سوسول بازیا و مذاکراتِ ژنو و سوئیس و لوزان و این دست قرتی بازیا نداشتیم :))) ما منشورِ خودمون رو داشتیم و اون این بود که: بجنگ و بزن و مرد باش! اگه نزنی میزنن و میخوری و بهت میخندن!


ادامه داره...


+ همچنان اون جریانِ خاطره نویسی از دوره ی ابتدایی پابرجاست! هرکسی خواست بنویسه و لینکشو بده تا دورِ هم خاطره بازی کنیم ;)

+ پستِ قبل

  • ۹۵/۱۲/۰۶
  • Neo Ted

نظرات (۳۶)

  • •✿ آرورا ✿•
  • تد و کتک کاری؟
    هی میاید اینجا لبخندهای لطیف طور میزنید ما رو میفریبید . ای داد بیداد
    پاسخ:
    دوره ی جاهلیت مرکب بود دیگه :| 
    شما ببخشایید :)))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • یعنی علاقه پسرا به خفن دیده شدن در جمع همکلاسی هاشون یک امر کاملا انکار ناپدیره واقعا :))
    شما ولی دیگه خیلی درصد خفنی رو برده بودید بالا :))
    یه بار در کودکی داداشم درحالی که لباسش پاره شده بود و خودشم زخمی و داغون بود اومد خونه . مامانم ازش پرسید چی شده باز علی؟ یعنی من آخرش آرزو به دل میمیرم که تو سالم بری بیرون و وقت ورود به خونه خونی مالی نباشی. خلاصه بعد یک ساعت شسته شوی مغزی شدنش توسط مادر متوجه شدیم با پسر  چنتا خونه اونور ترمونم دعواش شده.
    بعد از اون ماجرا یه روز صبح وقتی داشت میومد دنبال دوستش که از قضا همسایه طبقه بالایی ما بود، همین جور بی هوا در دنیای شاخی خودش از پله ها می رفت بالا که من در حالی که گوشه پله وایستاده بودم دیدمش و یادم به حرف برادرم افتاد که گفته بود باهاش دعواش شده . هیچی دیگه رگِ غیرتِ خواهرانم زد بالا و ناخودآگاه پامو بردم جلو و بنده خدا در همون هپروت خودش یهو  با صورت پخش زمین شد. خدا ازم بگذره ولی اصلا ناراحت نیستم که با قد و هیکلی یک سوم خودش براش زیر پایی گرفتم و رو پله ها خورد زمین و داغان شد :)))
    اینارو گفتم که حواستون باشه با کسی طرف دعوا شید که یا خواهر نداشته باشه یا مطمئن باشید خواهرش مطلع نمیشه باهاش دعوا کردید :)))
    پاسخ:
    دورانی بود واسه خودش خانم :)))) شما دخترا درک نمیکنید ک :)))

    خداییش به شما ربطی نداشت :/ قضیه بینِ دوتا پسر بود! خیلی خبیثانه بود :)))

    چششششم! قید میشه :)))
    من فقط توی یه‌دوره‌ی کوتاه در سوم دبستان اهل بزن‌بزن شده‌بودم که اونم با دوستان بصورت برره‌ای اجرا می‌کردیم، خیلی کیف می‌داد! 
    این دیالوگِ زنگ آخر فلان‌جا واستا، خیلی خوبه، خیلی خاطره‌انگیزه!
    پاسخ:
    مو میکشیدین و جیغ میکشیدین و گاز هم میگرفتین؟! :))) دعوای دخترا اینجوریه معمولأ :)))) دیدم ک میگم
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • خیلیم به من ربط داشت. الکی نیست که با برادر من دعوا کرده بود بچه پرووو -_-
    تازه باید یه جوری میزدمش که تا سه ماه نتونه از جاش بلند شه و دعوا کردن به کل یادش بره ولی رقیق القلبیم اجازه نداد :دی
    احسنت بر شما. این نکته رو بُلد کنید زیرشم با مداد گلی دو ردیف خط بکشید :))
    پاسخ:
    :))))
    دو طرفه بوده ها! داداش شما هم زده! خواهر اون طرفم میومد جا پا مینداخت واسه داداشِ شما چی؟؟!!

    خبه حالا :/ :)))
    نه! ما می‌زدیم!  اگه می‌خواستیم غیرعمد جلوه کنه هم توی فوتبال و وسطی به انواع و اقسام روش‌ها میشد انتقام گرفت! خیلی که دیگه می‌خواستیم لطیف دعوا کنیم، دفتر همدیگه رو خط‌خطی می‌کردیم.
    پاسخ:
    :)))))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • اونوقت میرفتم موهای عروسک خواهرشم پر پر میکردم :دی
    زیر پایی گرفتم واسش چون میدونستم داداش من اهل دعوا نیست اصلا. اون پسرک بچه شر محل بود و خودش با داداش من دعوا کرد. علی ما تمام ضرب دیدگی های زندگیش صرفا در جان فشانی کردناش تو چمن مصنوعی برای گل زدن واسه ی تیمش خلاصه میشه :)))
    پاسخ:
    برررریییید باباااااع :))) 
    یه طرفه قضاوت نکنید :)))
    علیِ شما خوب و صلح جویه عالم اصن :))) سفیر صلحِ حقوق بشر اصن :)))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • کجا برم باباع ؟ نچ نچ این رسم مهمون نوازیه ؟ :دی
    یه طرفه هم قضاوت نمیکنم :))
    درش شکی ندارم اصلا بگید یه درصد
    نگردید که غیر این چیزی نیست، یافت هم می نشود
    :)
    پاسخ:
    بفرمایید پذیرایی در خدمت باشیم :)))

    خا خا :))))
    داخانی دیگه:دی
    پاسخ:
    :|
    نمیدونم چراهیچی دیگه به ذهنم نمیرسه دربرابر داخانیت:دی
    پاسخ:
    این از داغانیتت نشان داره :)))
    دخترا که این کارا رو نمیکنن اصولا
    خیلی لوسن -_-
    پاسخ:
    خیلی لوسین در واقع :)))
    گفتی فوتبال..منم بگم من تو هرورزشی استعداد دارم خفن به جز فوتبال..توهمه ورزشا جزءنفرات اولی بودم که انتخاب میشدما..دبستان وراهنمایی هیچ ولی دبیرستان و خونه مادربزرگ فوتبال بازی میکردیم..
    یادمه سال سوم دبیرستان بودیم مشهد اردوبودیم تساعت۱۱:۳۰شب داشتیم فوتبال بازی میکردیم همه گرمکن شلواری..بعد توپ که به من میرسیدمن فقط شوت میکردم مقصد مهم نبود..بعد رفقا همه به فحش میکشیدنم چون باید کلی دنبال توپ میدوییدن..بعد مثلا ست بعدی این تیم به اون تیم میگفت نه سمیرا باشه مال شما!اون میگفت نه جان من قربونتون نیروتون باشه برا خودتون:|||
    گاهیم میرفتیم خونه مادربزرگ میخواستیم بازی کنیم هم تیمی که من توش بودم پوکرفیس بود هم تیم حریف..حریف مثلا پسردایی خجالت میکشید و نمیشد بیان توپ ازم بگیرن و میرسیدن بهم پوکرفیس میشدن یا مثلا میگفت خواهرش بیاد توپو بگیره..هم تیمیامم مثلا پسرخاله میگفت شوت کن توپ باس بده توپ با انحراف۱۲۰درجه میرفت بیرون:)))آخرش میزاشتنم دروازه..بعد محکم شوت میکردن و من بایک جیغ خفیف جاخالی میدادم..اونام فهمیده بودن انقدمحک میزدن که اگه میخواستم بگیرمش چسبیده بودم به در حیاط یا همون دروازه:/خلاصه اخرش همه ازدست من خسته میشدن پخش زمین میشدن:))
    پاسخ:
    این داغانیتت ریشه در کودکیت هم داشته پس :))))
    ملت هم ازت در امان نبودن :)))
  • خانومِ حدیث :)
  • تو مدرسه بچه ساکتی بودم.اماااا در خانه  :))))) آی ام تک فرزند =|| بااات ویت مای دخترخاله و پسر خاله انقد تو سر و کله هم میزدیم تا خسته میشدیم اشتی میکردیم  :دی  کلی اثار زخم روی دستم و یه قشنگشو توی پیشونیم دارم  =]]]]
    پاسخ:
    اینا خوشی های زندگیه اصن :))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • خا به جمالتون :))
    اصلا خدا شمارو شناخت بهتون خواهر نداد :دی
    پاسخ:
    :)))
    از کجا میدونید نداده اونوقت؟!
    :)))))))))
    واسه همینه همیشه دوست داشتم پسر باشم...
    ما هم دو تا گروه بودیم توی کلاس... من رئیس یکی از گروه ها بودم :)))
    رئیس اون گروه قد کوتاه بود (خیلی کوتاه) و اغلب تا کم میاورد گریه می کرد :)))
    پاسخ:
    پسر بودن سعادت میخواد خانم :))) الکی ک نیست :)))

    میگم انقد قد بلند قد بلند میکنی ، حالا مگه قدت چند هس ؟! :/ 
    پاسخ:
    :/ سِکرته
  • بلاگر آرام
  • چقدر طور طور کردید هنگ کردم اصا:)
    خب ما دخترا یارکشی های متفاوتی داریم. البته من تو دوره ابتدایی رقیب نداشتم همه یارم بودن یادش بخیر..
    عکس:) پسرای کوچولو رد تصور کردم این مدلی
    راستی یاد یه چیزی افتادم. مراسم زنگ ادل مهر که رئیس اموزش پرورش شهرستان و سایر مسئولین میان میزنن یه سال تو مدرسه ما بود. من بیرون منتظر موندم میخواستم نوبتم شه متن بیانیه بخونم. دیدم یه صفپسرای ریز میز اومدن میخواستن برن تو سرود بخونن. لپ یکیشونو کشیدم گفتم خاله کلاس چندمی:) گفت پنجم:))) دیدین که پسرا تو ابتدایی چقد ریزن. اصلا جا خوردما :))) تا اون موقع توجه نکرده بودم. گفتم فقط تو گفت نه همه پنجمیم:))) اصا نابود شدم:)))
    یهو یاد این افتادم
    پاسخ:
    لازم بوده دیگه :))
    واقعأ یادش بخیر این خاطره ها همیشه یادمون میمونه
  • آندرومدا :)
  •  شِفت یه مدت تیکه کلام من بود عاخی :] شمالیا خعلی میگن.
    پاسخ:
    :))
  • پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  • یعنی من موندم با این اوضاع شما چطور وبلاگ نویس شدی نه بزن بهادری چیزی :)))
    پاسخ:
    یه دوره ی خاصی بود و گذشت دیگه :)))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • خودمم نمیدونم از کجا میدونم حقیقتا :دی
    حالا اگرم خواهر دارید ضایع نکنید جوون مردم گناه داره :))
    پاسخ:
    خواهر؟؟! شیب؟؟ بام های شیب؟ :)))
  • خاتونِ گیس گلابتون...
  • گمونم من آخر هفته هامم تو همون غیبت سر کنم آبرومندانه تر باشه :))
    ممنون که نذاشتید جوون مردم جلوی یک ملتی ضایع بشه بره پی کارش :)))
    بخاطر این رفتار جوانمردانه تون حاضرم توی چند جلسه خصوصی روش های فوت گوزه گری طورانه زیر پایی گرفتن هام رو به تعداد مشخصی از خواهر های آشنایانتون آموزش بدم تا در راستای حمایت از حقوق برادران کتک خورده ازش استفاده کنن :))))
    پاسخ:
    :))))
    نه بابا
    هر وقت تشریف داشته باشید خوبه

    قابل نداشت :)) کاری بود ک ازم برمیمود :)))

    خداییش این حجم از لطف و محبت رو نمیشه جبران کرد :)))) خیلی ممنون
    آخه شما پسرا چرا ایقد شرررررررررین؟!  :|
    +شرررررررررین و بازم بکشم یا متوجه شدین چقد؟ : )))
    پاسخ:
    :)))))
    کمی تا قسمی
    من محبوبِ مدرسه و کلاسم بودم [‌عینک ریبن😛] به خاطر ادب و مهربونیم همه دوسم داشتن[دوباره همو با ایموجی کنارش] واسه همین خداروشکر از این خاطرات خفن طور ندارم :)
    پاسخ:
    :))))
    محبوبِ هستید دیگه :))) اسمتونه 
    صلح جویِ درسته نه صلح جویه :/  :|
    پاسخ:
    :))))
    من اشتباه نوشتم؟
  • حسین مداحی
  • اف بر تو.
    من فقط تو دوران راهنمایی سردسته اراذل بودم. بقیه اوقات خرخون بودم.
    پاسخ:
    اوف بر خودت سوسول :))))
    بله شما اشتباه نوشتید... در جوابِ خاتون...
    برمیومد رو هم اشتباه نوشتید :|
    پاسخ:
    وجدانأ خیلی سخت میگیرید :)))
  • یا فاطمة الزهراء
  • اون وقت میاد برای شفای من دعا میکنه :))) تو خودت شفا لازمی تد :))) 
    پاسخ:
    اینا واسه دوران جاهلی بود :))) من تغییر کردم :)) توبه نمودم
    نه اسممو نمیگم :|
    منظور محبوب و دوستداشتنی بودنِ ^__^
    پاسخ:
    اوه اوه :)))
    میدونم :)))
    پاسخ:
    :))))
    میگم تد بازم اون باند رو داری یا همشون رفتن پی کارشون 

    من یه باند دارم تو دانشگاه چن بار گفتیم بیرون دانشگاه میبینیمتون 

    رفتیم دیدیمشون لفظی حل کردن :|

    من میخوام کتک کاری بشه بریم بیمارستانی جایی دیه بگیریم :| :|

    پاسخ:
    چند جلسه کلاس خصوصی باید واست بذارم :)))
  • یا فاطمة الزهراء
  • یعنی الان شفا یافتی؟
    پاسخ:
    بلی :)))
  • یا فاطمة الزهراء
  • عخیییی
    چه حسی داره شفا یافتن؟ :))))) 
    پاسخ:
    درکت میکنم که درک نکنی این حسو :))))))
    ولی حسِ یه خرسی رو دارم که بال در آورده :))))
    در واقع ازونجایی ک من خیلی کتک خوردم و دم نزدم انقدرا هم لوس نیستم -_-
    پاسخ:
    خب پس مبارکه :)))
  • 💖 miss fatemeh 💖
  • بنده هیچ عرضی ندارم :||
    با اون منظورتون که کلا فکم بسته شد :|||||||
    پاسخ:
    حق داری :)))
  • 💖 miss fatemeh 💖
  • یعنی تو روح این کیبورد که دهن منو صاف کرده !
    اون "منشورتون" بود.نه "منظورتون" :|
    پاسخ:
    خا خا :)))
    😂😂😂😂
    کلا با صلح فان ندارین ظاهرا!
    چقدر بهتون نمیاد این حجم از خشونت:/
    پاسخ:
    نح
    :)))
    این اخلاقیات پسرونه تو محدوده درک من نمیگنجه!!!! :/
    پاسخ:
    نبایدم بگنجه!