گردبادِ دوست داشتنیِ جذاب
بعضی موقع ها درگیرِ یه سری مسائل میشی که خودت باعث و بانیش نبودی؛ناخواسته وارد یه رابطه ای میشی که خودت فکرشم نمیکردی بخواد عمیق بشه.یعنی واقعأ قصد و نیتت از شروع اون رابطه،چیزی نبود که بخواد اینجوری جدی بشه.
دلیلشم میتونه خیلی ساده باشه،کافیه طرز تفکرت رو بیان کنی و بگی چه چیزایی تو سرته!اون چیزایی که تو سرت داره وول وول میخوره و به تکامل میرسه،میتونه مثل یک گردباد جذاب باشه.میتونه خیلی جذاب باشه!در حدی که با بیانشون به کسی،میشه اونو وارد این گردباد کرد؛خیلی سخت دوست داشتنی میتونی بشی واسش!در حدی که روز و شب با اون تفکراتت زندگی کنه و عاشقشون شه!این گردباد دوست داشتنیِ لعنتی،ناخواسته از عمقِ مغزتون منشاء میگیره؛کم کم رسوخ میکنه به قلبتون و اونو هم تسخیر میکنه.اوایل حالیتون نمیشه داره چه اتفاقی میفته؛یه خورده که میگذره،متوجه میشین وسط این گردباد حبس شدین!حالا خدا میدونه چجوری میخواید از دلِ این گردباد بیرون بیاید!
تمامیِ عواقب و خسارت های ناشی از این گردباد،برعهده ی خودتونه که از یک نسیمِ ساده،یک گردبادِ توقف ناپذیر ساختین.
مواظبِ نسیم هایی که تو مغزتون میوزه باشین؛گردبادها همیشه از یک نسیم ساده ساخته میشن!
پ ن:مخاطب که نداشت!بیشتر انتقال یک تجربه ی انتقال داده شده از یه نفر به من بود که منم به شما منتقلش کردم.ولی فکر کنم میشه بهش فکر کرد!
- ۹۵/۰۷/۲۱