لمسِ رویا
+رویا!
-نیما؟
+یه سوال!
-خب؟
+تو قبل از آشناییمون،شده که خوابِ منو دیده باشی؟
-اوممم!خب نه!من کلأ خواب هامو یادم نمیمونه!
+عه؟
-اوهوم!
+میدونی چیه!من ولی از یه مدتی به بعد،هرشب خوابتو میدیدم!
-سرکاریه؟
+نه به خدا!جدی میگم!
-خب چجوری بود خوابت!
+خواب نبود!یه رویای تکراری بود که هرشب میومد سراغم!
توی یه حبابِ شیشه ای،وسط یه دشتِ پر از گُل،روی یه صندلی گهواره ای نشسته بودم،داشتم آلبوم عکسِ خانوادگیمونو نگاه میکردم و ورق میزدم!از عکس های نوزادیم شروع میشد و تا هیجده سالگیم پیش میرفت!پدر و مادرم و خواهرم هم بودن توی عکس ها!چهار پنج صفحه که گذشت،دیگه صفحه های آلبوم خالی بود!سفید و بدون عکس!چند لحظه سردرگم شدم که چرا این همه صفحه ی خالی داره این آلبوم؟!داشتم فنجون قهوه ای که کنار دستم بود رو به طرف دهنم میبردم که بخورم،یهو حبابِ شیشه ای نورانی شد!دستمو گرفتم حلو چشمام تا چشمام اذیت نشن!یه خورده که گذشت،دو سه ثانیه گذشت تا دیدِ چشمام به حالت عادی برگرده!بعد از این دو سه ثانیه!یه دخترِ سفید پوش رو دیدم که چهره ی مبهمی داشت و یه هاله ای از ابر،جلوی صورتشو گرفته بود!یه قاصدک دستش بود،فوتش کرد به سمتم!اون قاصدک های ریز اومدن و اومدن از اون حباب شیشه ای هم رد شدن تا به من رسیدن!منتظر بودم ببینم چی میشه!قاصدک ها اومدن یکی یکی نشستن رو صفحات خالیِ آلبوم عکس!اولین قاصدک،تصویر تو رو واسم مجسم کرد!دقیقأ با همون مانتو و شلوارِ روز اول دانشگاه!بعد یکی یکی صفحات آلبوم پر شد از عکس های دوتاییمون!خیلی تعجب کرده بودم تو خواب و تپش قلب گرفته بودم!یه خورده که گذشت آلبوم عکس خود به خود بسته شد!صفحه آخرِ آلبوم نوشته بود:«این رویا،قابل لمسِ!کافیه بهش ایمان داشته باشی.»
رویا!من به تعبیرت ایمان داشتم!به حدی که میدونستم روز اول دانشگاه پیدات میکنم و همون روز هم پیدات کردم!همون روزم بهت ابراز علاقه کردم و تو هم منو مورد نوازش قرار دادی!دستت هم خیلی سنگین بود!
-میخنده و سرخ میشه و میگه:وجدانا خیلی بچه پر رو بودی که صاف واستادی جلو دوستام بهم گفتی:«دوستت دارم و اجازه بده زنم شی.»یعنی دوستام جلومو نمیگرفتن،خِرخِره تو میجوییدم!
+پر رو خودتی!خیره!من هرشب خوابتو میدیدم!باهات احساس راحتی میکردم!چه خوابی هم بود!جوووون!
-کوووووفت!بی حیا!مگه چجوری بودن لباسام!!؟
+بی حیا تویی با اون لباسای جلفت!کلأ خیلی راحت بودی تو عکسا!خدا خیرت بده!!
میخندم!
بالشت پرتاب میشه سمتم!
میخنده!
تو فقط بخند لامصب : )
+دلم پیشِ توئه«علیرضا طلیسچی»
- ۹۵/۰۶/۲۳