Neo's Text

بیخیال لطفأ!
Neo's Text

میخواهی من را بُکُشی؟! قدرت فکر کردنم را بگیر! خیال پردازی هایم را کور کن! نیروی بی مرزِ تخیل را در ذهنم بِخُشکان! دیگر نیازی به ترکاندن مغزم نیست! منظره ای کثیف و چندش آور خواهد شد؛ رسانه ها هم از تو غولی بی شاخ و دم خواهند ساخت. کار را پیچیده نکن! نوکِ اسلحه ات را به سمتِ قلمم بگیر...
عکس‌نوشت:
آره رفیق.

پیوندهای روزانه

انتظار برای یک پایانِ خوش

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۲۳ ب.ظ

انگار همین دیروز بود که با خواهر  و برادرهای عزیزم،سرگرم رقص و پایکوبی با سمفونیِ بادِ مسافر بودیم.

هیچ کداممان،هیچ ترس و واهمه ای از سقوط نداشتیم و بی توجه به ریتم تندِ موسیقیِ باد،در کنار هم،میرقصیدیم و سرخوش بودیم؛سرخوش،ولی استوار.

جای پایمان آنقدر محکم بود که به فکر سقوط و خورد شدن نباشیم.

ولی طولی نکشید که که روزهای شادابی و طراوتمان،پایان یافت و آواز و رقص های عاشقانه یمان،جایش را به ناله های دردمند و مظلومانه داد.

هیچ وقت یادم نمیرود آن روزی که«گلبرگ»،خواهر بزرگم،با رنگ و رویی زرد و بی جان،دست از دستم کشید و بر روی زمین سقوط کرد؛دیگر توان ایستادن هم نداشت.زمان و چرخش کره ی ماه به دور زمین،کافی بود تا زیبایی و طراوت،از صورتش رخت ببندد و چین و چروک و زرد رویی،ساکنِ چهره اش شود.

هنوز صدای ناله اش که در زیر کفش های پسر جوانی،خِش خِش کنان،مرا صدا میزد،در گوشم منعکس میشود و هر ثانیه مرا به این فکر می اندازد که:فلانی!یک روز هم نوبتِ خورد شدن تو در زیر پای دیگران میشود و آن روز،دور نیست؛بلکه بسیار نزدیک است؛به فاصله ی همین ثانیه،تا پاییز؛شاید هم زودتر.»

حال که با شما سخن میگویم،تک برگِ زرد و چروکیده ای هستم که در انتظار نسیمی خنک،که اینبار نه سمفونیِ باد مسافر،بلکه سمفونی مرگ را برایم به ارمغان خواهد آورد،شاهدِ خورد شدن برادر و خواهر هایم در زیر کفشِ مردمانی عجول و بی حوصله و شاید هم بی تفاوت هستم،که به راحتی پا به روی جسمِ بی حال و جانِ خانواده ام میگذراند و از صدای خش خشِ خورد شدنشان،لذت میبرند و کیفشان کوک میشود.


ولی خبری در راه است،بادِ مسافر،مرگ را برایم به سوغات آورده است؛دعوت به شام آخر شده ام.در تالارِ آیینه.پوچِ پوچ.دختر بچه ای را میبینم که دوان دوان به سمتم می آید تا خش خشی شوم در زیر پاهایش؛دلیلی شوم برای لبخندش.

من راضی ام؛و منتظر.

چه پایانی از این بهتر که پایان من،شروعی باشد بر جوانه زدن لبخندی بر لب این دخترک.

بیا

بیا و در آغوشم بگیر؛که هم آغوشیِ من با کفش هایت،کمدی ترین،تراژدیِ زندگی ام است.

شاد،ولی تلخ.

‌.

‌.

.

.

‌.

.

خِش

خِش


و قهقه ی دخترک که پرواز میکند بر فراز آسمان.


  • ۹۵/۰۵/۲۸
  • Neo Ted

باد

برگ

سمفونی

نظرات (۲۰)

  • آبان دخت ...
  • چه حزن عجیبی تو این نوشته می لوله...
    پاسخ:
    مواظب باشید لولیده نشید پس :))
  • بهار پاتریکیان D:
  • خیلی وقت بود همچین پستِ وزینی نخونده بودم ، لذت بردم :)
    +
    خدا نکنه بادِ مسافر ارمغان و اینا :-"

    پاسخ:
    خوشحالم که خوشتون اومد : )

    + : )
  • بهار پاتریکیان D:
  • نیم فاصله جواب میدین نظراتو ؟! :))))
    پاسخ:
    خراب شده بود ://
  • مَهسا هَسدَم ツ.
  • :)
    پاسخ:
    :/
    نگاه جدید بود.‌..
    و البته تلخ...

    موفقیات... و یه چیزی میخواستم بگم که نمیگم فعلا دیییییی:

    پاسخ:
    نگاهتون مستدام :)
    مچکرم
    حالا میگفتین چی میشد حالا :/
  • •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
  • زیبا بود
    پاسخ:
    ممنون ک خوندین : )
  • آبان دخت ...
  • ما که خیلی وقته لولیده هستیم...

    ولی مرگ و اینا...خدا نکنه...باد صبا رو فوت می کنیم این حوالی نیاد :))
    پاسخ:
    چه فوتی دارین پس : )
    قرض نمیدین؟
    :((((((
    پاسخ:
    :(|
    برای چی جواباتون این شکلیه؟؟
    چشم بصیرت میخواد؟؟ اصن دیده نمیشه:/
    پاسخ:
    مشکل فنی بود :/
    واقعا زیبا نوشتین و البته تلخ ...
    پاسخ:
    ممنون بابت وقتی ک گذاشتین : )
    تلنگر قشنگی بود
    وقتی کسی رو خورد کنی نوبت خورد شدن خودت هم میرسه
    پاسخ:
    ممنون ک خوندید : )
  • ماهیِ نفس کِش! :)
  • :(
    دنیاست دیگر...
    پاسخ:
    :(
  • آبان دخت ...
  • چرا اتفاقا...فوتی دوملیون :))))
    پاسخ:
    قرض الحسنه خواستیم بابا :/
    به فکر اون دنیاتون هم باشید :|
  • آبان دخت ...
  • من اصلا از اون فی سبیل الله یی ها نیستم D:
    ولی خب...حالا چون شمایین چک چند ماهه هم قبول می کنم :)))
    فقط پاس نشه...یه روز این ور اون ور نداریم...درجا میذارم اجرا :| والا تو این سیاه بازار مردم انتظار دارن من اجرا هم نذارم :|
    پاسخ:
    همانا شما از جهنمیانید :))
    واقعا قشنگ بود:)
    وقتی زیبایی و ارامش روح رو حس کنی دیگه ظاهر مهم نیست:)
    پاسخ:
    واقعأ مچکرم : )
    ((: وای فوق العاده بود والبته تلخ ... ((: چه قشنگه  که مرگمون لبخندی روی لب کسی بیاره ((: عالی بود
    پاسخ:
    ممنون ک خوندین : )
    چقدر تلخ 
    و زیبا 
    مثل خودم می نویسی :)))))
    پاسخ:
    فحش دادی یره؟
    :)))
  • آبان دخت ...
  • :)))))))))
    پاسخ:
    :()
    مرسی :]
    پاسخ:
    قابل نداشت : )
    ایا از داستان من الهام گرفتین؟ :دی
    من دوست داشتم چیزی ک تو ذهنتون بوده و با این میخواستین بگین. جدا اخرش عالی بود. هر چن ترجیح میدادم بیشتر به احساساتش بپردازین ک تصمیم اخرش برام واقعی تر باشه. چون ب نظر میرسید ک انگار یهو این تصمیمو گرفت و قبلش انگار احساس خوبی ب ادمایی ک پا روشون میذارن نداشته :/ شایدم اشتباه فهمیدم. و اینکه این تیکه اش" دعوت به شام آخر شده ام.در تالارِ آیینه.پوچِ پوچ." حس کردم جدا ب شخصیت پردازی طرف نمیخورد این جمله. و کمدی ترین تراژدی هم شاید بشه اینجور حساب کرد ولی اون رو جدا از اینکه بش میخورد یا نه دوست داشتم جملشو.
    و یه چیز دیگه اینکه من با نوع نوشتنتون مشکل دارم ک صد در صد باید سلیقه ای باشه این وگرنه همه اینو بهتون میگفتن. مشکلمم اینه ک منو جذب نمیکنه برا خوندن. حالا این یکی چون معلوم نبود شخصیتا کین اولش جذاب تر شروع شد ولی اول عاشقانه جملات برام کلیشه ای بود. کلا عاشقانه رو ب زورتر خوندم.
    البته عاشقانه برعکس این شخصیت پردازیش بهتر بود و چیز ناهماهنگی حس نکردم. این تیکه شم بیشتر بقیه دوست داشتم "

    لرزش دلِ پسرک،کافی بود برای بریدن بندِ دل من،از تو و جداییِ تلخ.به قصدِ اشباعِ غریزه اش بود که پا به روی شانه های تو گذاشت،تا میوه ی دلم را برچیند.سنگینیِ جای پایش،کافی بود برای این جدایی. "

    جملات ناب تری داشت این تیکه.
     شما چیزای خوبی تو مغزتون دارین و من از ایده ها و محتوای کاراتون خوشم میاد همیشه تا جایی ک یادمه ولی فک میکنم باید بیشتر حواستون جمع باشه ک چجوری استفاده اش میکنین. خصوصا برا کارایی ک کاراکتر سازی میکنید. باز اگر صرفا یه متن ادبی باشه و اینا اوکی تره ولی کاراکترا ب واسطه این نوع نوشتنتون زیاد وجودشون حس نمیشه. انگار ک ب زور هر جمله ی خوبی ک ب ذهنتون میادو تو دهنشون میچپونید :دی
     من ب شخصه حس میکنم ک میتونید خیلی بهترم بنویسید اخه. هر چن شاید الانم عالیه و فقط من بد سلیقم.
    و یه چیز دیگه ک اخریشه اینکه عاشقانه رو بعد چند بار خوندن برام بهتر شد و بهتر تونستم باش انس بگیرم